چشمان...
يه دختر كوري تو اين دنياي نامرد زندگي مي کرد . اين دختره يه دوست پسري داشت كه عاشقه اون بود . دختره هميشه مي گفت: اگه من چشمامو داشتم و بينا بودم هميشه با اون مي موندم . يه روز يكي پيدا شد كه به اون دختر چشماشو بده . وقتي كه دختره بينا شد ديد كه دوست پسرش كوره . بهش گفت: من ديگه تو رو نمي خوام برو . پسره با ناراحتي رفت و يه لبخند تلخ بهش زد و گفت: مراقب چشماي من باش .
[ بازدید : 669 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]